اینکه موسس و مدیر یک مجموعه تفریحیخدماتی بهمساحت هزارو ۸۰۰ متر باشی، کار کوچکی نیست؛ آنهم مجموعهای که در شهر مشهد منحصربهفرد باشد.
شاید موضوعی که در نگاه اول، پیش چشم بازدیدکنندگان و مشتریان مجموعه میآید، این باشد که با یک سرمایه کنارگذاشتهشده یا ارثیهای خانوادگی، این مجموعه احداث شده است.
سیدمحمد جعفریزاوه، مدیر مجموعه، این تصور نادرست را از بین میبرد، وقتی به دوران چهاردهسالگی برمیگردد و مسیر تلاش و پشتکارش در زندگی را از همان سن نوجوانی تا به امروز، برایمان مرور میکند و پایان حرفهایش به اینجا میرسد که دلیل اصلی سرمایهگذاریام، این بود که تعدادی را مشغول به کار کنم، ضمن اینکه میخواستم فضای آرامبخشی را برای خانوادهها فراهم کنم تا بهدور از دغدغههای روزانه، زمانی را با آرامش و در کنار خانواده بگذرانند و لذت ببرند.
این مجموعه بزرگ تفریحیخدماتی که در بولوار حجاب قرار گرفته است، فضای منحصربهفرد و متفاوتی در مقایسه با مجموعههای مشابه خود دارد. این کافه سنتی که در حال حاضر ۱۵ نفر در آن مشغول به کار هستند، با درنظر گرفتن اتاقهای خانوادگی مجزا که دکوراسیون متفاوتی دارد و نیز با احداث سالنهای متفاوت برای مراسم مختلف، توانسته است به نیاز شهروندان در این زمینه پاسخ دهد.
مشتریمداری، یکی دیگر از ویژگیهای این مجموعه است و به همین دلیل، توانسته است ارتباط خوبی با مردم برقرار کند.
همچنین جعفری، موسس چهلوپنجساله مجموعه، با هدف حفظ و زنده نگهداشتن پیشینه و فرهنگ گذشتگان، اقدام به جمعآوری اشیای قدیمی از شهرهای مختلف کرده که در قسمتی از این مجموعه به نمایش گذاشته شده است.
حرفهای سیدمحمد جعفریزاوه، در گفتگو با شهرآرامحله، دلیل محکمی است بر این باور که با داشتن پشتکار و تلاش و اعتماد به خدا، میتوان به اهداف خود جامه عمل پوشاند؛ همانگونه که خودش میگوید: «به تمام آرزوهای کوچک و بزرگی که در زندگیام داشتهام، رسیدهام، چون باوردارم که برای خدا اجابت بزرگترین آرزوهای ما هیچ کاری ندارد و هروقت چیزی میخواستم، یقین داشتم که برآوردهاش میکند.»
نه سرمایه پدری داشته و نه کسی به او کمک کرده است. یک اتفاق باعث شده در چهاردهسالگی، درسش را برای همیشه رها کند و بعد از مدت کوتاهی وارد بازار کارشود. خودش از آن روزها اینطور میگوید: «سال ۶۴ مدرسه را رها کردم و با وجود مخالفت خانواده، هرطور بود، به جبهه رفتم.
سه ماه بهعنوان نیروی پدافند در جاده فاوِ شهر امالقصر حضور داشتم و بعد برای مرخصی به خانه برگشتم. آن زمان هنوز در روستای زاوه از توابع تربتحیدریه ساکن بودیم. وقتی بعد از پایان مرخصی، قصد داشتم دوباره به جبهه برگردم، با مخالفت خانواده روبهرو شدم؛ چون پسر آخر و سرپرست خانواده بودم، با وجود این، برای رفتن اقدام کردم، اما بنا به خواست مادرم، برادرانم موقع اعزام، مانع رفتنم شده و مرا برگرداندند. از آن به بعد، خانه برادرم در مشهد ماندم و وارد بازار کار شدم.»
کارش را از پادویی در یک مغازه پیراهندوزی شروع میکند و با وجود گذشت اینهمه سال، با احساس خوبی از اولین تجربه کاریاش حرف میزند؛ «مغازه پیراهندوزی در کوچه شاهینفر بود و هنوز گاهی به آنجا سرمیزنم.
آن زمان، فضای خیلی صمیمی و رفاقتی بین کسبه وجود داشت. رفوگری، بقالی، دوچرخهسازی، موتورسازی، کفشدوزی و رنگدوزی ازجمله مغازههای این کوچه بودند و، چون نزدیک حوزه علمیه قرار داشتند، بسیاری از مشتریان ما، طلبهها بودند و گاهی همانجا گعده آخوندی برگزار میکردند.»
بعد از کسب تجربه پیراهندوزی در کوچه شاهینفر، در پاساژِ برلن در خیابان جنت به همین کار مشغول میشود و دو سال نیز در آنجا تجربه کسب میکند. فروشندگی تجربه بعدی او بوده؛ «وقتی در خیابان جنت، شاگرد پیراهندوزی بودم، هر روز وقتی به محل مغازه در طبقه چهارم میرسیدم، از آن بالا فروشگاه لباسِ آنطرف خیابان را نگاه میکردم و به خودم میگفتم میشود روزی آن مغازه را برای فروش لباس، اجاره کنم؟
بالاخره همینطور شد؛ البته از سال ۶۷ تا ۶۹ در آن مغازه فروشندگی کردم و بعد آنجا را اجاره کردم و لباس مردانه از تهران میآوردم و میفروختم. بعد از شش ماه به این فکر افتادم که خودم پیراهن و کت و شلوار تولید کنم.
تا آن زمان توانسته بودم ۲۰۰ هزار تومان پسانداز کنم و مادرم هم مقداری طلا داشت که فروخت و ۲۵۰ هزار تومان هم او به من داد. این ۴۵۰ هزار تومان، شاید یکدهم سرمایهای بود که من برای خرید چرخهای خیاطی و راهاندازی تولیدی لازم داشتم. بقیه هزینهها را با دادن چک به بازار، تامین و کارم را شروع کردم.»
بهگفته خودش، چون خوشحساب بوده، در بازار به او اعتماد میکنند و کارش رونق میگیرد. گذشته از آن، در نمایشگاههای پوشاکی که اداره بازرگانی در شهرهای مختلف برگزار میکرده، شرکت مینموده؛ «به بیشتر شهرهای ایران میرفتم و تولیدات کارگاهم را برای فروش میبردم.
بهنظر من، مهمترین سرمایه برای موفقیت در شغل و کسبوکار، داشتن پشتکار است نه پول زیاد. اگر کسی با سرمایه زیاد، موفق شود کاری را شروع کند و ادامه دهد، هنری نکرده است؛ کار واقعی را فردی انجام میدهد که با سرمایه اندک، بتواند در کارش موفق شود. وقتی تلاش و پشتکار وجود داشته باشد، با سرمایه کم هم میتوان به موفقیت رسید.»
مدیر موفق امروز، سال ۷۷ تولیدی و فروشگاهش را به خیابان خسروی منتقل میکند و بعد از مدتی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد میکند که مجموعهای یکهکتاری را در منطقه قاسمآباد که ۴ هزار متر تجاری داشته، اجاره و مدیریت کند.
این حرکت، گام بزرگی بوده که جعفری بعد از سالها تلاش در عرصه بازار انجام میدهد؛ «سالن آن مجموعه را بهشکل سالن پذیرایی برای مجالس عروسی درآوردم و ۲۰ مغازه آن را به ارائه خدمات مختلفِ مربوط به مجالس عروسی اختصاص دادم که تا آن زمان در مشهد، کمنظیر بود. آن مجموعه تجاری متعلق به جهادسازندگی بود که تا آن زمان، دوبار راهاندازی شده و بدون بازده مانده بود تا اینکه کار ما به آنجا رونق داد.»
این روند تا سال ۸۴ ادامه پیدا میکند و جعفری بعد از آن بهدلیل تجربهای که در اداره تالارهای پذیرایی کسب کرده بود، کارش را به فضای بزرگتری منتقل میکند. بهگفته خودش، در آنجا سن منحصربهفردی را طراحی میکند که برای برگزاری مجالس، با استقبال فراوان مردم روبهرو میشود.
ابتکارات دیگری که او دست به انجام آنها میزند، از این قرار است: «چون سالن پذیرایی، بزرگ بود، برای تمام مجالس مناسب نبود. بعضیها بهدنبال فضای کوچکتری برای برگزاری مراسم نامزدی یا جشن تولد بودند؛ به همین دلیل سالنهای شماره ۲ و ۳ را هم در مجموعه افتتاح کردیم.
استقبال مردم به حدی بود که گاهی ۹ مجلس در یک روز داشتیم که ظهر و عصر و شب برگزار میشد. یکی از دلایل استقبال مردم این بود که با شرایط مالی آنها کنار میآمدیم و اگر قبل از برگزاری مراسم، برایشان مقدور نبود تمام هزینه را بپردازند، بقیه وجه را بعد از مراسم از آنها دریافت میکردیم.
برخورد ما با مشتری آنقدر خوب بود که بعضیها مراسم تمام فامیلشان را در اینجا برگزار میکردند و زنگ میزدند و میگفتند ما میخواهیم در تالار خودمان مراسم بگیریم؛ یعنی اینجا را از خودشان میدانستند.»
بهدنبال مناقصهای که جهادسازندگی برگزار میکند، مجموعه یادشده به شخص دیگری اجاره داده میشود، اما این پایان کار جعفری نبوده؛ «به فکر افتادم زمین دیگری را در قاسمآباد که در مالکیت جهاد و هزارو ۸۰۰ متر بود، اجاره کنم و مجموعهای را احداث کنم که از مدتها قبل در فکر راهاندازیاش بودم.»
این مدیر موفق در سال ۹۲ زمین را اجاره و شروع به ساختوساز میکند. آماده شدن مجموعهای که طرحش را در ذهن داشته، یک سال طول میکشد و در سال ۹۲ با نام عمارت عتیق افتتاح میشود؛ «با توجه به زندگی آپارتمانی که مردم گرفتارش هستند و در منطقه قاسمآباد هم وجود دارد و همچنین با درنظر گرفتن این موضوع که مشهد، از نظر وجود رستورانهایی با فضای مدرن اشباع شده است، همیشه دوست داشتم فضایی سنتی با معماری قدیمی احداث کنم تا مردم در آن، احساس آرامش کنند و محوطهای هم بهعنوان حیاط، برای بازی بچهها وجود داشته باشد؛ البته در مشهد، کافه سنتی وجود دارد، اما در ابعاد و به بزرگی این مجموعه نیست.»
نوع معماری این فضا، طرح خود آقای جعفری بوده و درباره آن با چند مهندس معمار مشورت کرده است؛ «چون تا چهاردهسالگی در روستای زاوه و در خانههای بزرگ و ساده روستایی زندگی کرده بودم، اتاقهایی ساده و سنتی را برای استفاده میهمانان طراحی کردم و البته درکنار آن، سه نوع سالن هم داریم که میز و صندلی دارد.»
احداث فضای حوضخانهای با ۹ غرفه برای مراسم کوچکتر، از دیگر فضاهای زیبا و متفاوت مجموعه است. در قسمتی از این مجموعه نیز، اشیای قدیمی چیده شده است که مردم درکنار آنها عکس یادگاری میگیرند.
جعفری که خودش، دلبستگی خاصی به این اشیا دارد، درباره انگیزهاش از این کار میگوید: «زمانی که ما از روستا به شهر نقل مکان کردیم، وسایل قدیمی را فروختیم و حسرت داشتن آنها با من ماند. بعدها با خودم فکر کردم اشتباه کردیم آنها را فروختیم و کاش نگهشان میداشتیم؛ به همین دلیل همیشه بهدنبال این بودم که دوباره وسایل قدیمی را بخرم.
برای مسافرت که به شهرهای مختلف میرفتم، هرجا چشمم به این وسایل میخورد، آنها را میخریدم و وسایلی که در حال حاضر در این مجموعه بهنمایش گذاشتهام، نیمی از آن چیزی است که خریدهام و داخل خانهام نگه میدارم. بهعلت وضعیت اقتصادی نامناسب بازار نتوانستهام خیلی از طرحهایم را اجرا کنم و یکی از آنها هم، ساختن قفسههای ویترینی شبیه قفسههای موزه در جلوی اتاقهاست که امیدوارم در آینده آنها را عملی کنم.
این وسایل قدیمی روح دارد و، چون با عشق و هنر دست ساخته شده است، به بیننده خود انرژی مثبت منتقل میکند؛ به همین دلیل باید پیش چشم باشد و بهعنوان میراث گذشتگانمان، حفظ شود.»
او درباره علت بیکاری جوانان امروز میگوید: «بعضیها فقط میخواهند مشاغل پشتمیزنشینی را تجربه کنند، درصورتیکه همانطور که از کلمه کار مشخص است، واقعا باید تلاش کرد. اگر کسی بهدنبال شغل آبرومندانه و شرافتمندانه باشد، کار آنقدر زیاد است که بیکار نمیماند و با سرمایهای کم میتواند برای خودش کسبوکاری راه بیندازد.»
جعفری حرف دیگری هم با جوانان دارد؛ «باید فقط به خدا توکل کرد. من خودم در هیئتها و حسینیهها و مساجد، بزرگ شدهام و از کودکی در مسجد روستایمان، چای میچرخاندم. به این اعتقاد رسیدهام که اگر فقط در خانه خدا بروی و چشمت به بنده خدا نباشد، او حتما خواسته ات را برآورده میکند. من همیشه سعی کردهام خواستههایم را از خودش طلب کنم و عظمت او را هم دیدهام، بهطوریکه بعضی خواستههایم درحالیکه بهنظر خودم غیرممکن میآمد، برآورده شد.»